آن فیلم «Before We Go» نام دارد و کاری از ژانر کمدی- رمانتیک است و کریس نه تنها کارگردان و طراح و مجری اصلی داستان است، بلکه نقش اول را هم بازی میکند. او در این فیلم نقش نیک ون را بازی میکند که یک نوازنده ترومپت است. ون یک شب در حال گشتزنی در اطراف ایستگاه مرکزی متروی نیویورک و مشغول اجرای موسیقی برای رهگذران و گرفتن انعامهایی از آنها است که یک زن به نام بروک (الیس ایو) از کنارش به سرعت عبور میکند و موبایل او از جیبش میافتد. زن به قطاری که میخواست برسد، نمیرسد و ون موبایلش را به او پس میدهد. این پایه آشنایی آنها را میگذارد که طی آن بروک توضیح میدهد چرا باید سریعاً به شهر نیو هیون در ایالت کانهتیکات برگردد و ون هم افشا میکند در آن ساعات دیروقت شب در ایستگاه مترو واقعاً چه میکرده است. این تم جالب پایه گذار سوالات مصاحبه است.
برای خواندن مصاحبه به ادامه مطلب بروید
چگونه و چرا این داستان را به عنوان سوژه نخستین فیلمتان در مقام یک کارگردان انتخاب کردید؟
ابتدا به این سبب که خودم شور و علاقه زیادی به آن داشتم. البته در این میان حرف سران استودیوی سازنده فیلم نیز شرط است و تا آنها مهر تأیید نزنند، هیچ فیلمی وارد مراحل تولید نمیشود. درست است که آنها نمیکوشند سناریوهای دلخواه خودشان و یک چیز دیگر را به شما تحمیل کنند اما در راه تهیه همان سناریو و فیلم مورد نظر شما هم انواع محدودیتها را به وجود میآورند.
داستانها و سناریوهای فعلی موجود در هالیوود را چگونه میبینید؟
برخی از آنها واقعاً بد یا معمولی هستند و نه فقط من بلکه بسیاری از کارگردانان دیگر هم از آنها گریزانند. بر این اساس بسیار سخت است چیزی را بسازید که هم شما دوست دارید و هم آنها عاقلانه میدانند. فیلم جدید من و سوژه آن نزدیکترین متاع به چنین چیزی هستند. در سناریو تغییر و ترمیمهای زیادی صورت گرفت ولی باز نزدیک به همان چیزی است که من میخواستم.
در نخستین فیلمتان در مقام یک کارگردان نقش اول را هم برعهده دارید. آیا این وظایف مضاعف و همزمان برای شما بیش از حد نبود؟
از انجام هر دو کار به طور توأمان و همزمان راضی بودم و لذت بردم. من روی کنترل کامل مسائل و موضوعات فیلم تأکید دارم و در این زمینه بسیار حساسم و در نتیجه از اینکه انجام هر دو وظیفه سبب شد که کنترل کاملی بر این فیلم داشته باشم، احساس رضایت میکردم.
سختیهای فیلم چه بود و در چه زمینههایی بیشتر احساس مشکل کردید؟
برخی نماها و صحنهها بیش از اندازه طولانیاند زیرا شرح ماجرا و دیالوگها 6-5 صفحهای هستند و وقتی تمام میشدند و آن را مجدداً روی مونیتور میدیدیم، نمیشد فهمید که ایراد آن چیست و چه تغییراتی را باید در آن انجام داد. کارم را دو برابر و ساعات نشستن پشت دستگاه پخش فیلم را مضاعف میکردم تا سر از همه نکات و کاستیها درآورم و باز هم دچار ابهام میشدم.
راه حل چه بود؟
با مشاورانم و همچنین مدیران استودیوی سازنده فیلم صحبتهایی طولانی داشتم و سعی کردم در حرفهای آنان ایرادات موجود را بیابم. اینکه در مقام یک بازیگر همه احساساتتان در یک فیلم جاری و اسباب قوت فیلم شود، اتفاق خوبی است اما وقتی بحث ادیت و کوتاه کردن فیلم مطرح میشود، باید حتماً از تجربیات یک کارگردان کهنهکار برخوردار باشید تا بتوانید قسمتهایی را کم یا اضافه کنید که واقعاً به فیلم لطمهای وارد نشود و برعکس اسباب قوت فیلم شود و این چیزی بود که من طبعاً در آن مشکل داشتم.
نظرتان در مقام یک کارگردان درباره خودتان به عنوان یک بازیگر چیست؟!
واقعاً کار سختی است. نشستن و بررسی کردن نحوه کارتان را در زمانهایی میگویم که خودتان کارگردان یک فیلم هم هستید. طبعاً از قبل میدانید که روشهای بازیگریتان چیست اما باز وقتی پای مونیتور بازی خودتان را میبینید، چیزهایی تازه و حتی تیکهایی عصبی را در آن مییابید. دلم میخواست تمامی ادیتورها و تدوینگرانی را که میشناسم، دعوت کنم و از آنها بپرسم روش درست تدوین این فیلم چیست اما امکانپذیر نبود. در اکثر اوقات یکسان کردن آنچه دوست دارید با آنچه برای فیلم واقعاً مفید است، کار سختی است و همیشه به این فکر میکنید که ای کاش دیگران قدر زحماتی را که به عنوان بازیگر کشیدهاید، بدانند. من دائماً به یاد مصایبی میافتادم که طی هر یک از برداشتها من و همکارانم متحمل میشدیم. شاید هم این یک روند آموزشی اعلا برای من بود.
اختصاصی :)
کپی بدون ذکر منبع حرام است!!